دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی جنوب کوه دشت و 54هزارگزی جنوب راه فرعی خرم آباد به کوهدشت. جلگه، معتدل. آب آن از رود خانه کشکان. ساکنان از طایفۀاسرائی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی جنوب کوه دشت و 54هزارگزی جنوب راه فرعی خرم آباد به کوهدشت. جلگه، معتدل. آب آن از رود خانه کشکان. ساکنان از طایفۀاسرائی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج در 18هزارگزی جنوب غربی دیواندره و 2 هزارگزی قلعه گاه، در منطقۀ کوهستانی سردسیر واقع و دارای 102 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، عسل، لبنیات، حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج در 18هزارگزی جنوب غربی دیواندره و 2 هزارگزی قلعه گاه، در منطقۀ کوهستانی سردسیر واقع و دارای 102 تن سکنه است. آبش از چشمه، محصولش غلات، توتون، عسل، لبنیات، حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 21000گزی شمال اسدآباد و 3000گزی شمال خاور پیرملو. هوای آن سردو دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و انگور است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 21000گزی شمال اسدآباد و 3000گزی شمال خاور پیرملو. هوای آن سردو دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و انگور است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری رفسنجان. و 20هزارگزی شمال راه شوسۀ رفسنجان به کرمان، با 1100 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. بنای زیارتگاه بی بی صفیه و شاهزاده عبدالله از نواده های موسی بن جعفر (ع) از آثار تاریخی آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری رفسنجان. و 20هزارگزی شمال راه شوسۀ رفسنجان به کرمان، با 1100 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. بنای زیارتگاه بی بی صفیه و شاهزاده عبدالله از نواده های موسی بن جعفر (ع) از آثار تاریخی آن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قره دره، دهی جزءدهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در42 هزارگزی شمال ضیأآباد و 2 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از رود خانه یوزش باش چائی و محصول آن غلات و عدس دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان ریسمان بافی و جوال بافی است. این ده کنار راه شوسۀ قزوین به رشت واقع است. ساکنین از طایفۀ غیاثوند هستند و تغییر مکان نمیکنند. آثار قلعۀ خرابه ای به نام قزقلعه در مجاور آبادی روی کوه دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) یکی از دههای فخر عمادالدین در استرآباد. (مازندران و استراباد رابینو ص 170)
قره دره، دهی جزءدهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع در42 هزارگزی شمال ضیأآباد و 2 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از رود خانه یوزش باش چائی و محصول آن غلات و عدس دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان ریسمان بافی و جوال بافی است. این ده کنار راه شوسۀ قزوین به رشت واقع است. ساکنین از طایفۀ غیاثوند هستند و تغییر مکان نمیکنند. آثار قلعۀ خرابه ای به نام قزقلعه در مجاور آبادی روی کوه دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) یکی از دههای فخر عمادالدین در استرآباد. (مازندران و استراباد رابینو ص 170)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 7هزاروپانصدگزی شمال قره آغاج و 23هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. این ناحیه کوهستانی با آب وهوای معتدل است. آب آن از چشمه سار و محصولات آن غلات و نخود و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 7هزاروپانصدگزی شمال قره آغاج و 23هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. این ناحیه کوهستانی با آب وهوای معتدل است. آب آن از چشمه سار و محصولات آن غلات و نخود و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
مشعوف. خوشدل. (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت پرمایه سام ابا زال خرم دل و شادکام. فردوسی. زواره فرامرز و دستان سام درستند و خرم دل و شادکام. فردوسی. چنین گفت خرم دلی رهنمای که خوشی گزین زین سپنجی سرای. فردوسی. چنان گرم کن عزم رایم بتو که خرم دل آیم چو آیم بتو. نظامی. شما خندان و خرم دل نشینید طرب سازید و روی غم نبینید. نظامی
مشعوف. خوشدل. (ناظم الاطباء) : نشست از بر تخت پرمایه سام ابا زال خرم دل و شادکام. فردوسی. زواره فرامرز و دستان سام درستند و خرم دل و شادکام. فردوسی. چنین گفت خرم دلی رهنمای که خوشی گزین زین سپنجی سرای. فردوسی. چنان گرم کن عزم رایم بتو که خرم دل آیم چو آیم بتو. نظامی. شما خندان و خرم دل نشینید طرب سازید و روی غم نبینید. نظامی
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، واقع در یک هزاروپانصدگزی شمال شاهین دژ. این دهکده در مسیر ارابه رو شاهین دژ به میاندوآب و در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل. آب آن از زرینه رود و محصولات آن غلات و بادام. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، واقع در یک هزاروپانصدگزی شمال شاهین دژ. این دهکده در مسیر ارابه رو شاهین دژ به میاندوآب و در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل. آب آن از زرینه رود و محصولات آن غلات و بادام. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
قنوع. اقتناع. قناعت. (یادداشت بخط مؤلف) : غمی نیست کآن دل هراسان کند که آنرا نه خرسندی آسان کند. اسدی طوسی. بخرسندی و بردباری ز مرد همه نیک باشد بدرمان درد. (گرشاسب نامه). بخرسندی برآور سرکه رستی ز حرص ار دور گشتی تب شکستی. ناصرخسرو. بروی تیز شمشیر طمع بر ز خرسندیت باید ساخت سوهان. ناصرخسرو. بدانچت بدادند خرسند باش که خرسندی از گنج ایزد عطاست. ناصرخسرو. با خلق داوری چه کنم بهر نظم و نثر اندی که من نخواسته داده ست داورم مردانگی ّ باز و جوانمردی خروس خرسندی همای و وفای کبوترم. سیدحسن غزنوی. خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق سیمرغ غم زال خورد گر نخورد باب. خاقانی. خرسند نگردد بهمه ملک ری اکنون آن دل که همی بود بخرسندی خرسند. خاقانی. خسرو خرسندی من درربود تاج کیانی ز سر کیقباد. خاقانی. همان زاهد که شد در دامن غار بخرسندی مسلم گشت از اغیار همان کهبد که ناپیداست در کوه بپرواز قناعت رست از انبوه. نظامی. بخدمت خاص کن خرسندیم را بکس مگذار حاجتمندیم را. نظامی. خرسندی را بطبع دربند میباش بدانچه هست خرسند. نظامی. نه ایمن تر ز خرسندی جهانی است نه به زآسودگی نزهت ستانی است. نظامی. و گفت مروت خرسندی به از مروت دادن. (تذکره الاولیاء عطار). چون به امر اهبطوابندی شدند حبس خشم و حرص و خرسندی شدند. مولوی. مرا اگر همه آفاق خوبرویانند بهیچ روی نمی باشد از تو خرسندی. سعدی. خدایا منعمم گردان بدرویشی و خرسندی. حافظ. ، تسلیم. (یادداشت بخط مؤلف) : تو خرسندی بکار آور دراین بند که بی انده بود همواره خرسند. (ویس و رامین). لیکن چکنم گر نکنم از تو شکیب خرسندی عاشقان ضروری باشد. سعدی. ، رضا. (یادداشت بخط مؤلف) : بسی بردباریست کز بددلی است بسی نیز خرسندی از کاهلی است. (گرشاسب نامه). دلم آبستن خرسندی آمد اگر شد مادر روزی سترون. خاقانی. کاهلی را خرسندی مخوان که نقش عالم... چنین بسته اند که تا تو... میان جهد نبندی ترا هیچ کار نگشاید. (مرزبان نامه). ، سلوت. (دهار) ، شادی. شادکامی
قُنوع. اقتناع. قناعت. (یادداشت بخط مؤلف) : غمی نیست کآن دل هراسان کند که آنرا نه خرسندی آسان کند. اسدی طوسی. بخرسندی و بردباری ز مرد همه نیک باشد بدرمان درد. (گرشاسب نامه). بخرسندی برآور سرکه رستی ز حرص ار دور گشتی تب شکستی. ناصرخسرو. بروی تیز شمشیر طمع بر ز خرسندیت باید ساخت سوهان. ناصرخسرو. بدانچت بدادند خرسند باش که خرسندی از گنج ایزد عطاست. ناصرخسرو. با خلق داوری چه کنم بهر نظم و نثر اندی که من نخواسته داده ست داورم مردانگی ّ باز و جوانمردی خروس خرسندی همای و وفای کبوترم. سیدحسن غزنوی. خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق سیمرغ غم زال خورد گر نخورد باب. خاقانی. خرسند نگردد بهمه ملک ری اکنون آن دل که همی بود بخرسندی خرسند. خاقانی. خسرو خرسندی من درربود تاج کیانی ز سر کیقباد. خاقانی. همان زاهد که شد در دامن غار بخرسندی مسلم گشت از اغیار همان کهبد که ناپیداست در کوه بپرواز قناعت رست از انبوه. نظامی. بخدمت خاص کن خرسندیم را بکس مگذار حاجتمندیم را. نظامی. خرسندی را بطبع دربند میباش بدانچه هست خرسند. نظامی. نه ایمن تر ز خرسندی جهانی است نه به زآسودگی نزهت ستانی است. نظامی. و گفت مروت خرسندی به از مروت ِ دادن. (تذکره الاولیاء عطار). چون به امر اهبطوابندی شدند حبس خشم و حرص و خرسندی شدند. مولوی. مرا اگر همه آفاق خوبرویانند بهیچ روی نمی باشد از تو خرسندی. سعدی. خدایا منعمم گردان بدرویشی و خرسندی. حافظ. ، تسلیم. (یادداشت بخط مؤلف) : تو خرسندی بکار آور دراین بند که بی انده بود همواره خرسند. (ویس و رامین). لیکن چکنم گر نکنم از تو شکیب خرسندی عاشقان ضروری باشد. سعدی. ، رضا. (یادداشت بخط مؤلف) : بسی بردباریست کز بددلی است بسی نیز خرسندی از کاهلی است. (گرشاسب نامه). دلم آبستن خرسندی آمد اگر شد مادر روزی سترون. خاقانی. کاهلی را خرسندی مخوان که نقش عالم... چنین بسته اند که تا تو... میان جهد نبندی ترا هیچ کار نگشاید. (مرزبان نامه). ، سلوت. (دهار) ، شادی. شادکامی
نام قریه ای است از محال ّ ابهررود زنجان. (ناظم الاطباء). قریه ای است در راه تبریز که کاروان در آن نزول کند. (انجمن آرای ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده: قصبه ای است جزو دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ابهر سر راه شوسۀ زنجان به قزوین. جلگه و سردسیر است. آب آن از قنات و رود خانه ابهررود. محصولات آنجا غلات، کشمش، انگور، میوه، گردو، یونجه و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گلیم و جاجیم بافی. ایستگاه راه آهن در 5هزارگزی شمال این قصبه است. دارای پست خانه، تلفن و تلگراف و شعبه خرید غله و پاسگاه ژاندارمری و پمپ بنزین و از سال 1324 هجری شمسی کار خانه کبریت سازی اقتصاد در خرم دره دایر شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام قریه ای است از مَحال ّ ابهررود زنجان. (ناظم الاطباء). قریه ای است در راه تبریز که کاروان در آن نزول کند. (انجمن آرای ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده: قصبه ای است جزو دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ابهر سر راه شوسۀ زنجان به قزوین. جلگه و سردسیر است. آب آن از قنات و رود خانه ابهررود. محصولات آنجا غلات، کشمش، انگور، میوه، گردو، یونجه و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گلیم و جاجیم بافی. ایستگاه راه آهن در 5هزارگزی شمال این قصبه است. دارای پست خانه، تلفن و تلگراف و شعبه خرید غله و پاسگاه ژاندارمری و پمپ بنزین و از سال 1324 هجری شمسی کار خانه کبریت سازی اقتصاد در خرم دره دایر شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
شکافندۀ سنگ خاره، کنایه از قدرت است و صلابت: تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی. منوچهری. برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن. منوچهری
شکافندۀ سنگ خاره، کنایه از قدرت است و صلابت: تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی. منوچهری. برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن. منوچهری